بسیارعالی وزیباپرانرژی بودواقعادم خواننده گرم آقای شماعی زاده

یاد یه خاطره ای افتادم اینم بگم تازگیها تومطب دندون پزشک بودم یه خانمی میانسال شیک پوش بود ویه مرد تقریبا بیستوهفت هشت ساله ومن همین جون بدجوردندونش درد میکردزمینوزمان وخداوپیغمبروبه هم دوخته بود وناله میکرد وآخرشم هممون راضی شدیم اون اول بره پیش دکتر اون جوون تشکرکردو گفت نمیدونین که !!!😂 بخداهیچ دردی مثل درددندون نمیشه انگار منوازااستخرآب یخ یهو انداختن تو آب جوش یادشبی افتادم که دختر عمه م ازتو گوشی تلفن های زرد عمومی دوریالی که دائم مثل گداها می ایستادیمو بدون استثنا از هرکس که ازونجا رد میشد میپرسیدیم ببخشید دوریالی دا رید؟آخ که از یادآوریش دلم درد گرفت خلاصه بهم گفته بود خواستگار داره که بعدا هم فهمیدم دروغه ومیخواسته ببینه چقدر میخوامش😠😠 اونوقت امتحان اون با من چه کرد شب که سرمو گذاشتم روبالش اول بدنم مورمور شد بعداحساس میکردم که دارم بی وزن میشم وای خدا داشتم میمردم من؟بیقرار بودم طوری که تویه دقیقه بیست بار جنگیبا نوک انگشتهای پام ملحفه ی رواندزمو محکم مینداختم یه طرف وبلند میشدم مینشستم وموهاموچنگ میزدم بعد خودموول میکردم ومحکم سرمو.میکوبیدم به بالش ودراز میکشیدم هزار بار ازین پهلو به اون پهلو طوری که دیدم زیرشلواری اونم از نوع قدیمیش ،😂 اذیتم میکنه بلندشدم بله شلوار چنان پیچ خورده بود که مجبور شدم کلا دربیارم دوباره بپوشم حداقل پنجاه بار دریخچال وواکردمو بستم اونم یجچال آزمایش قدیمی که پوسیدگیشو برای اینکه دیده نشه کرده بودیمش مثل دیوار تبلیغات سینماهای قدیمی ازعکس گوگوش گرفته تا خمینی که دست آخر پدرم نعره زد بچه چته چیزی تو اون صاحاب مرده گم کردی ؟ خیلی بلند شد ببخشید کوتاه میکنم آخرین کاری که کردم سیگار نیمه سوخته ی خاموش شده ی پدرمو کش رفتم که اونم ماجرا داشت باچه مصیبتی کبریت اندازه ی تاید روکه اون زمونا بود دزدیدم از آشپزخونه وچطوری از بالاسر همه رد شدمو رفتم حیاط کوچولومون و بماند که وقتی روشنش کردم چه بلاهایی سرم اومدو چطور جلوی سرفه مو گرفتمو اما میخوام اینوبگم وقتی آتیش سیگارو چسبوندم.روی دستم ویه ناله ای کردم که هرچه کردم جلوی خودمو بگیرم نشد همه بیدار شدن وخودتون حدس بزنین.چه شد اما بخدا وقتی اینکاروکردم چنان راحت خوابیدم که بهترین خواب عمرم بود البته بلافاصله نه ها مدتی که حواسم پرت شد واز دپرسی دخترعمه دراومدم وبعدش غرغر مادرم وآف واوف هایدرم نداشت که بازم برم توفاز دختر عمه وازخستگی عملیات اون شب بالاخره خوابم برد خواستم به اون جوون بگم که نه عمو.دردی خیلی بدتراز دندون دردهم هست اما نگاه کردم دیدم جزمنو یار همیشگی (،تنهایی)کسی تواتاق نیست ونوبت منه که برم پیش دکتر